ره گشایید که هستان بروند
نیستان را بگذارید که وارد بشوند
هست ها بنده و بیمار خودند
نیست ها در حرم حق گردند
خلق بی عشق زحق محرومند
بذر نا کشته چه چیزی دروند
صوفیانی که تهی از خویشند
همچو نی نایی حق را شنوند
هوشمندان که دم از عقل زنند
نا امیدانه به هر سو بدوند
عارفانی که زخود بی خبرند
غافل از کهنه وفارغ زنوند